((جانم فدای امام نقی علیه السلام))
درتلظی آب ... آبی نیست پیش چشمش سراب ... آبی نیست مادرش خیمه خیمه می گردد پی یک جرعه آب ... آبی نیست بی رمق بانگاه خود گوید دل نبند ای رباب ... آبی نیست آب شرمنده است ودرآب است دل آن هم شدآب ... آبی نیست گاهواره تکان تکان می خورد تابگوید ... بخواب ... آبی نیست بی قراری مکن عزیز دلم دل من شدکباب ... آبی نیست عمه درجستجوی یک قطره می دود باشتاب ... آبی نیست آسمان کرده چهره خود را باخجالت خضاب ... آبی نیست کاش باران ببارد اما نیست پس نتاب آفتاب ... آبی نیست ازچه رودفرات مواج است حال اوشد خراب ... آبی نیست دست دریا به آسمانش برد می کند اوخطاب .... آبی نیست کودکم تشنه وندارد هیچ نه توان و نه تاب ... آبی نیست کام اوخسته است و خشکیده ندهیدش عذاب ... آبی نیست تاکه دست پدر...نشانش داد تیر دادش جواب ... آبی نیست
Design By : Pichak |